معجزه خدا



نمی دانم دیگر کسی به اینجا سر می زند یا نه راستش خودم هم خیلی وقت بود این ضفحه را باز نکرده بودم امروز خیلی اتفاقی صقحه را باز کردم و به یاد خاطرات گذشته افتادم

گرچه وبلاگ نویسی این روزها دیگر رونقی ندارد ولی چون حدس می زنم بعد ها کسی از روی سرچ اینجا را پیدا کند و  دنبال درمان دردش  و یا روزنه امیدی باشد گقتم بیایم و از پایان قشنگ انتظارم برایتان بگویم بلهیزی نمانده که پسرهای دوقلوی من دو ساله شوند ،دوقلو هایی که عاقبت سهم من از روزهای مادرانه بودند و در هفتمین انتقال جنین ع و بعد از یک بارداری سخت و پر خطر  مهمان خانه ما شدند این روزها صدای خنده هاشان خانه مان را پر می کند و امان از شیطنتشان


باید دلم را ادب کنم ، باید افسارش را بگیرم و دیگر نگذارم مثل این یک سال اخیر به هر جایی سرک  ،بکشد، بس است هر چه با ملایمت در گوشش خواندم که چاره کارش فقط دست مهربان ترین عالم است و او باز هم به خرجش نرفت ، این بار باید کمی خشن تر بالای سرش بایستم ، بایستم و نگذارم  این بازی گوش بی سر وپا هی بدود وسط گذشته های دور و هر بار انگشت اتهامش را به کسی نشانه بگیرد ، ودلش را خوش کند که : آری

این آری ها به درد من  نمی خورند ، حتی اگر خیال هم نباشند ، حتی اگر لباس حقیقت هم به تن کنند باز هم دردی از من دوا نمی شود ،  باید به او بفهمانم که این راهی که پیش گرفته حتی اگر به همه خواسته اش هم برسد ، باز هم عبث است ، به فرض که همه بشوند همان گونه که او می خواهد ، همه دلسوز ، همه پی گیر ، همه همدرد ، چه فاید دارد ؟ وقتی هیچ دردی دوا نمی شود ، وقتی سکوت خانه سرجایش باشد و دلتنگی ها و غصه ها سر جایشان ، وقت آن است که گوشش را بگیرم ، شاید حتی یک دور هم بپیچانم ، تا یادش بیاید که نگاهش را حتی برای لحظه ای به زمین و مردمان ناتوانش ندوزد ، شفایی که چاره اش در آسمان هاست را در زمین و مردمانش جستجو نکند

باید ادبش کنم .


وای از دست این لحظه های نفسگیر ،ای خدا بیا و دستهای سردم را بگیر

نوشت یک : عزیزان هم درد حرف هایم  را می فهمند

پی نوشت 2 :اعیاد شعبانیه مبارک

پی نوشت 3 : التماس دعا


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها